دلنوشته های یـــِـــک مـَرد

اسمش دلنوشتس ولی همش از ذهنه از خیالی که پرواز می کنه واسه رویاهاش

دلنوشته های یـــِـــک مـَرد

اسمش دلنوشتس ولی همش از ذهنه از خیالی که پرواز می کنه واسه رویاهاش

دلنوشته های یـــِـــک مـَرد

قدیما یه پیج فیسبوک داشتم به همین اسم حرفامو اونجا می نوشتیم یه چندسالی گذشته و منم شدم یه آدمه دیگه دیگه دستم به نوشتن نمی رفت شاید واسه درس شاید واسه کار ! اما یه دوست یه تلنگر بهم زد یاد حرفای دلم افتادم یاد خیالات عاشقانم دوباره خواستم شروع کنم...
حرفای اینجارو جدی نگیرین آدمای تو نوشته هامم جدی نگیرین همش زاده خیالامه! یه عشق خیالیه هنوزم خودم نمی دونم بهش میرسم یا نه منتظر پروازای خیالممو ادامه راه دلنوشته هام ....شاید تهش بهش رسیدم شایدم نه...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

همون سرآغاز

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۲۷ ب.ظ

الهه ذهن من
قسمت 1

اسمش؟!
اسمش یادم نمیاد یادم نمیاد چی دوست دارم اسمشو بزارم ، اما الهه رویا های منه ، آره اسم خوبیه ! به آشوبی که تو ذهن من راه انداخته میاد پس همون الهه صداش می کنم عشق خیالیمو!
الهه رو تو دانشگاه دیدم ! 5 سال پیش بود وقتی که با کلی ذوقو شوق رفتم دانشگاه ، جایی که بارها قبل قبولیم رفته بودمو دوست نداشتم  قبول شم اونجا دوست نداشتم تو شهر خودم وسط این کویر بمونم اما ... شاید باید اینجا می موندم تا الهه رو ببینم
اینکه روز اول دیدمش یه نشونه بود تو رویاهای خودم بودمو کلی فکر بلند پروازانه که :
که چرت خیالم پرید
یه دختر با کتونی سفید با یه حال پیرشون داشت می دوید وقتی از کنارم رد می شد  یه چیزی از زیپ کوله نمیه بازش افتاد رفتم جلو دیدم هنذفریشه ، برداشتمو منم دنبالش دویدم
خانوم

خانــــــــوم
نفس نفس زنون واستادو منو نگاه کردو چشماش... و یه نگاه به آسمون بازم چشماش....معلوم بود تودلش لعنو نفرین به آفتاب داغ این شهر کویری می فرستاد. گفتم هنذفریتون افتاد ، ازمن گرفتو ، گفت چقدر مونده به 12؟ منتظر جوابم نشدو گفت عه سرویس دانشکده هنره هاااا دوباره شروع به دویدن به سمت اتوبوس کرد ، تو همین حال یه لحظه برگشتو با یه خنده گفت واسه هنذفری مرسییی و سوار شدو رفت...

این بود اولین دیدارم این بود آغاز فرود الهه تو ذهن پر پیچ و خم من

چی بود تو چشماش که منو سحر کرد تو همون نگاه اول شد بانوی اول اصن شد آدم اول ،شد اونی که تاریخ زندگیمو دو قسمت کرد کابوس قبل از الهه و رویای بعد از الهه....

این اولین قسمت داستان من


چشمات

  • یک مرد

الهه ذهن من

نظرات  (۱)

خوش نوشتید:))
پاسخ:
اولین نظر
اولین بازدید کننده
هورااااا
هنوز دستم گرم نشده اونجوری ک دلم می خواد نمی تونم بنویسم
امیدوارم همیشه باد موافق بوزه به بادبان قایقتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">