دلنوشته های یـــِـــک مـَرد

اسمش دلنوشتس ولی همش از ذهنه از خیالی که پرواز می کنه واسه رویاهاش

دلنوشته های یـــِـــک مـَرد

اسمش دلنوشتس ولی همش از ذهنه از خیالی که پرواز می کنه واسه رویاهاش

دلنوشته های یـــِـــک مـَرد

قدیما یه پیج فیسبوک داشتم به همین اسم حرفامو اونجا می نوشتیم یه چندسالی گذشته و منم شدم یه آدمه دیگه دیگه دستم به نوشتن نمی رفت شاید واسه درس شاید واسه کار ! اما یه دوست یه تلنگر بهم زد یاد حرفای دلم افتادم یاد خیالات عاشقانم دوباره خواستم شروع کنم...
حرفای اینجارو جدی نگیرین آدمای تو نوشته هامم جدی نگیرین همش زاده خیالامه! یه عشق خیالیه هنوزم خودم نمی دونم بهش میرسم یا نه منتظر پروازای خیالممو ادامه راه دلنوشته هام ....شاید تهش بهش رسیدم شایدم نه...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

دیگه ندیدمش

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۱۹ ق.ظ

الهه ذهن من
قسمت 2

دیگه ندیدمش ازون دیدار
کاش همون روز می رفتم دنبالش ، کاش یکم دیگه باهاش حرف می زدم ، کاش یکم بیشتر تو چشماش نگاه می کردم...
چشماش ، آّبی نبود اما یه دنیای بزرگی پشتش نمایون بود یه دریا بود یه اقیانوس که ته نداشت! شاید تو زمان 30 ثانیه بیشتر ندیده بودمش اما واسه من خیلی بیشتر ازین حرفا بود
یه هفته گذشت با اینکه فنی بودم پاتوقم شده بود دانشکده هنر اما  نه تو دانشکده نه تو کافه ی دانشگاه نه تو غذاخوری هیچ کجا ندیدمش، یک ماه شد سه ماه شد 6 ماه شد دیگه ندیدمش
تنها نشونه هام ازش یه شال قرمز چند تار موی فر  با اون چشمای قهوه ای روشنی که یه لحظه وقتی بالارو نگاه کرد تو نور عسلی شد این نشونه هارو هرچی گشتم و گشتم بازم پیداش نکردم نکنه الهه فقط خیال بود داشت باورم میشد اصلا ندیدمش اصلا اونروزو تو خیالم ساختم از همه برام سختتر این بود که می ترسیدم چشماش یادم بره...
نمی دونم رویا یا واقعیت ، ولی اون نگاه داشت منو نابود می کرد چرررررا؟؟؟ چرااا؟؟ دیگه ندیدمش؟؟ چرا دیگه نبووود؟ هیچ کس هیچ جا برام اون حس آشنا رو نداشت
یه ترم گذشت اما الهه از سرم نگذشت... فقط چهرش بود که داشت تو ذهنم کم رنگو کم رنگ تر میشد
 لعنتی فقط اومدی یه مردو مثل موهات پریشون کنیو بری ، یه خواب آرومو پر از رویایه خودت کنیو بمونی تو همون رویا ...
کاش فقط یه بار دیگ می دیدمت....

یه دفعه از چه فصلی سبز شدی     که تو احساس من قدم بزنی




  • یک مرد

الهه ذهن من

نظرات  (۲)

شبیه خیال نیست؛)
حالا کلا دیگه ندیدیدش یا تا اینجای داستان؟
پاسخ:
همون دفعه اول بود بعدش دیگه ندیدمش
خواهر همش خیاله! رویاپرداز قوییم که یکم این رویاهام خاک گرفته دارم خونه تکونیش می کنم ببینم چی ازش در میاد :)

خب اگه خیال بود چشاش همون آبی می شد که وقتی دریا توشه یه وقت فکر نکنیم دریاش گل آلود بوده باشه!!
+به تعدادی از واژه ها مث دریا و قایق حساسم خب؛)
پاسخ:
تو کویرم میشه دریارو دید! اگه خیال باف باشی
این چشمام منو برد توی یه دنیای دیگه دنیایی که تهشو نمی دیدم و غرق شدنو یه لذت کرده بود برام
ولی خیالتون راحت تو دریاش قایق نبود :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">